جدول جو
جدول جو

معنی موقع شناس - جستجوی لغت در جدول جو

موقع شناس
آنکه زمان و مکان مناسب امر یا موضوعی را بشناسد، وقت شناس
تصویری از موقع شناس
تصویر موقع شناس
فرهنگ لغت هوشیار
موقع شناس
وقت شناس، موقعیت شناس، فرصت شناس
متضاد: موقع نشناس
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(دَجْ جا کُ)
موقعشناسنده. شناسندۀ موقع. آنکه زمان و مکان مناسب امر یا موضوعی را بشناسد. وقت شناس. لحظه شناس. (از یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
(مَ / مُو قِ شِ)
صفت و حالت موقعشناس. (یادداشت مؤلف) ، شناخت زمان و مکان مناسب برای امور و مسائل. عمل شناسائی کردن مکان و زمان مناسب برای اجرای امری
لغت نامه دهخدا
(فُ / فَ)
وقت شناسنده. موقع شناس. (یادداشت مرحوم دهخدا). کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد. مقابل وقت ناشناس و وقت نشناس:
به سمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس
به خلوتی که در او اجنبی صبا باشد.
حافظ.
، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه. (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین) ، منجم. (منتهی الارب) (فرهنگ فارسی معین). متنجم. ستاره شناس. هیوی. (ناظم الاطباء). عالم به علم هیأت، کسی که دم را غنیمت داند. ابن الوقت. (فرهنگ فارسی معین) :
بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند
به یک پیاله می صاف و صحبت صنمی.
حافظ
لغت نامه دهخدا
تصویری از موقع شناسی
تصویر موقع شناسی
تشخیص وضع و مقام و محل و عمل با قتضای آن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از موقع شناسسی
تصویر موقع شناسسی
آوامشناسی
فرهنگ لغت هوشیار
گاه شناس جاور شناس اوام دان کسی که زمان و موقع هر کاری را می شناسد موقع شناس موقع ناشناس وقت ناشناس: (بسمع خواجه رسان ای ندیم وقت شناس بخلوتی که در اواجنبی صبا باشد) (حافظ)، عالم بعلم ساعات وفصول وازمنه، منجم ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند ابن الوقت: (بیا که وقت شناسان دو کون بفروشند بیک پیاله می صاف و صحبت صنمی) (حافظ)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از وقت شناس
تصویر وقت شناس
((~. ش))
موقع شناس، مقابل وقت ناشناس، عالم به علم ساعات و فصول و ازمنه، منجم، ستاره شناس، کسی که دم را غنیمت داند، ابن وقت
فرهنگ فارسی معین